۱۳۸۸ مرداد ۱۷, شنبه

بهشت زير پاي مادر من است

در بيست و دو ارديبهشت هشتاد و سه وقتی كه نعمت مادر داشتن از من گرفته شد تازه فهميدم كه دعاهای او عجب تاثيری بر من داشت و حالا چند سالی است كه از آن دعاها محرومم .
اما باز هم می دانم كه در بهشت كارش دعا كردن ماست .
برای مراسم اولين سالگرد مادرم مجلس يادبودی گرفتيم و با متن زير دوستان و آشنايان را دعوت كرديم .
بد نديدم كه آن متن را در اينجا به يادگار بگذارم
*****
يك سال است كه گاه و بيگاه ، خواب و بيدار ، در گوشه هاي ذهنمان مادرمان را می بينيم .
گاهي چادر نمازش را بر سر انداخته و دو گوشه آن را با دندان هايش به دور چانه اش گره می زند و با الله اكبر گفتنش ، همه دنيا را ، حتي ما را هم پشت سر می اندازد .
گاهی سوزن نخ و انگشت دانه در دست ، در گوشه اتاق نشسته و لباس های بچه هايش را راست و ريس می كند .
گاهي كتاب دبستان ما را در دست گرفته و با صداي دلنشينش براي ما ديكته می گويد .
*****
يك سال است ما تصوير او را می بينيم اما او ما را می بيند و دعايمان می كند .
يك سال است ما ، كمتر بياد او هستيم و او بيشتر بياد ما .
يك سال است آسماني شده است و خدائی و
يك سال است كه بهشت زير پای اوست .
*****
در سالكرد همنشين شدنش با فرشتگان آسمانی در عرش ، با آشنايانش در فرش گرد هم می آئيم تا ذكر بی بی دو عالم حضرت فاطمه زهرا سلام الله عليها را سر دهيم تا باز هم مثل هميشه دستش را بگيرد انشا الله .

هیچ نظری موجود نیست: