۱۳۸۸ مرداد ۱۳, سه‌شنبه

بد يمن

يكيی از پادشاهان صبح زود برای شكار از كاخش خارج شد و در اول حركت مرد فقيری را ديد كه يك چشم داشت.
پادشاه تا آن مرد فقير را ديد از اسب بر زمين افتاد.
ازآنجا كه پادشاهان قدرت دارند فوراً دستور داد مرد فقير يك چشم را بكُشند.
مرد فقير بيچاره كه از همه چيز بی خبر بود قيل و قال كرد و سبب اين دستور را پرسيد.
پادشاه گفت من صبح كه از كاخ بيرون آمدم اولين كسی را كه ديدم تو بودی و با ديدن تو از اسب بر زمين افتادم پس تو آدم بديمنی هستی و بايد كشته شوی.
مرد فقير گفت شما امروز اول كسی را كه ديدی من بودم و از اسب بر زمين افتادی.
من هم امروز اول كسی را كه ديدم شما بودی و هم اكنون دارم كشته می شوم ، حال خود قضاوت كنيد كه كدام يك بد يمن تريم من يا شما

هیچ نظری موجود نیست: